loading...
9 خون مخفي در شاهزاده ايراني2

شاهزاده ايراني 1:شن هاي زمان

 

داستان از جايي شروع مي شود که پرنس و پدرش(که پادشاه است) به همراه سپاهشان تصميم

مي گيرند به شهري حمله کنند(احتمالا تو هند).دليل حمله را نمي دانم فقط مي دانم به حيله ي

وزير پادشاه که خود هندي بود اتفاق افتاد.خلاصه بعد از حمله ظرفي شيشه اي پيدا مي کنند که

داخل آن"شن هاي زمان"بود و کليد آن خنجري بود به نام" خنجر زمان". ابتدا پرنس اين خنجر را پيدا

مي کند و پي مي برد که با اين خنجر مي تواند هر هنگام زمان را چند دقيقه به عقب ببرد.

 

بعد ظرف شن را به قصر "ماهاراجاه"که پادشاه هند بود مي برند وسپس پرنس که جواني خام

 و بي تجربه بود به حيله ي وزير شن ها را آزاد ميکند وهمه کساني که آنجا بودند به جز وزيرو پرنس

 به هيو لاي شني تبديل ميشوند.وزير سعي مي کند خنجر را بگيرد اما نمي تواند.پرنس فرار

ميکند.او با دختري به نام "فرح"(يا فاراه.Farah)آشنا مي شود که دختر همان ماهاراجاه يعني

پادشاه هند بود.به اين صورت اين دو با همکاري هم داستان را پيش مي برند و پرنس حتي

مجبور به کشتن پدرش(که هيولا شده بود )مي شود.در آخر در لحظه اي درد ناک فرح مي ميرد

و در آخر پرنس به وزير خائن مي رسد اما او را نمي کشد و با فرو کردن شمشير در قسمت

بالاي شيشه ي شن زمان را تا قبل از حمله به هند به عقب بر مي گرداند .سپس پيش فرح

(که هنوز او را نمي شناسد)مي رود و همه چيز را تعريف مي کند تا اينکه وزير مي فهمد و

 

مي آيد . پرنس بعد از لت و پار کردن وزير از فرح خداحافظي مي کند و ميرود و خوشحال است

که توانسته خرابي ها و... را به عقب برگرداند اما غافل از اينکه با آزاد کردن شن هاي زمان در

اول بازي گند زد به زمان و يک خالا زماني ايجاد کرد که بعدا برايش مشکل ساز مي شود


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظر شما در باره مطالب وبلاگ چيه؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 46
  • باردید دیروز : 90
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 9
  • بازدید هفته : 150
  • بازدید ماه : 141
  • بازدید سال : 1,843
  • بازدید کلی : 21,682
  • کدهای اختصاصی
    تبادل لینک - تبادل لینک رایگان